جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

باز بـــوی باورم خـــــاکستریست

باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / صفحه های دفتــرم خاکستریست

پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم / هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم

مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم

پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند

باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست

نه فقط حرفی از آهن مانده است / شمع بیت المال روشن مانده است

با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی / آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی

غــرق در دریــا شدن کار تو نیست / شیعه مـــولا شــدن کــارتو نیست

در صفوف ایســـــتاده بـر نمـــــاز / ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند باز

قصه ی نـــا گفته بسیار است باز / دردهـــا خـروار خــروار است باز

خواستم چیزی بگویم د یــــر شد / واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد

دستهارا باز در شبـــهای ســـرد / هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد

مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها / می رسد ته مانده ی بشقابــــها

سر به لاک خویش بردیم ای دریغ / نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ

قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا / بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا

صحبت از عدل و عدالت نابجاست / ســــود در بازار ابن الو قــتهاست

گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا / خسته ام خسته از این تکرارهـــا

ای کــــه می آیدصدای گــریه ات / نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا

گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت / در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا

من بــه در گفتم ولیکن بشنوند / نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا

خشونت، هرگز خشونت را از بين نمي‌برد، بلكه تنها بر شدت آن مي‌افزايد؛ در حالي كه با پايبندي
بي‌كم و كاست به عدم خشونت، در انديشه و گفتار و رفتار، رسيدن به آزادي، گريزناپذير است
عشق، بازدارنده‌ي عشق نيست. عشق، فقط زماني عشق است كه آزاد كند